معنی کنایه از شیطنت کردن

لغت نامه دهخدا

شیطنت کردن

شیطنت کردن. [ش َ / ش ِ طَ ن َ ک َ دَ] (مص مرکب) فضولی کردن کودکان. || حیله بازی و مکر نسبت به دیگری.


شیطنت

شیطنت. [ش َ / ش ِ طَ ن َ] (از ع، اِمص) دیوی و شیطانی. (ناظم الاطباء). کاری چون کار شیطان کردن. (یادداشت مؤلف):
لاف فریدون زدن وآنگه ضحاک وار
سلطنت و شیطنت هر دو بهم داشتن.
خاقانی.
رزق جستن به حیله شیطانیست
شیطنت را لقب حیل منهید.
خاقانی.
|| گربزی. سعایت. (یادداشت مؤلف). || نُکْری ̍. انتربگ. (یادداشت مؤلف). ملعنت. || کینه وری و دشمنی. || دورویی. || تمرد و خودسری و خودرایی. نافرمانی و سرکشی. (ناظم الاطباء). || سرکشی کودک. شیطانی کردن کودک. در اطفال، شوخ بازی کردن نه در حد و سامان بلکه به افراط و بد. شوخی. (یادداشت مؤلف).

فارسی به عربی

فرهنگ عمید

شیطنت

ایجاد سروصدا و مزاحمت برای دیگران،
فریب دادن و گمراه کردن،
شوخی،

فرهنگ فارسی هوشیار

شیطنت

دیوی و شیطانی


شیطنت آمیز

دیو گرانه (صفت) توام با شیطنت مقرون به شیطنت: تبسم شیطنت آمیز.


شیطنت بار

دیو سار (صفت) آن چه که از شیطنت آشکار است: نگاه شیطنت بار.

فرهنگ معین

شیطنت

شیطانی، بازی و جنب و جوش که موجب آزار دیگران شود. [خوانش: (شَ یا ش طَ نَ) [ع. شیطنه]]

مترادف و متضاد زبان فارسی

شیطنت

بدجنسی، بدذاتی، شرارت، شیطانی، بازیگوشی، سرکشی، نافرمانی، چموشی

معادل ابجد

کنایه از شیطنت کردن

1137

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری